امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

من و آقا پسرو و سه روز تعطيلي (روز اول )

افتخار داشتم سه روز پيش گل پسري باشم       و از خدا ممنون هستم به خاطر لحظه به لحظه زندگي با عشقم و پسرم روز چهارشنبه منو و ماماني و امير محمد سه تايي با هم رفتيم بازار تا كمي خريد كنيم ابتداي بازار اسب و درشكه گذاشتن تا هم تفريحي براي مردم باشد و هم يه جور  وسيله نقليه وقتي امير محمد اسبها را ديد با انگشتش اشاره كرد و مثل هميشه با اداي كلمه ( اين ) اسمشو پرسيد وقتي بهش گفتم اين اسبه فقط دقيق شد به اين اسبها و حركتشون و خيلي با مزه بعد از 5 دقيقه ديدم داره با خودش مي گه (اس اس ) و خيلي جالبتر اينكه حركت سر اسب كه در حال يورتمه بالا و پايين مي شه رو براي خودش در مي ياره . خيلي خوشحال بودم  ...
10 مرداد 1390

منو و آقا پسرو و سه روز تعطيلي (روز سوم)

روز جمعه روز سومي بود كه از صبح تا آخر شب با پسرخوشگلم بودم  بعد از خوردن صبحونه يه سر رفتيم خونه مامان بزرگ تا ظهر اونجا بوديم و امير محمد جون كه چشمش به مامان بزرگش افتاد و مطمئن شد اينجا همون جايي كه مي تونه آتيش روشن كنه حسابي شروع كرد به شيطوني چشمتون روز بد نبينه انواع و اقسام كارهاي كه مي تونست انجام بده            رو انجام داد و حسابي خودشو خسته كرد وقتي آوردمش خونه ديگه از خستگي فقط بهونه خوابو مي گرفت و منو مجبور كرد كه قبل از ناهار خوردن بخوابونمش يه دو سه ساعتي لازم بود تا انرژي از دست رفته جبران شه بنابرين تا ساعت 4 بعد از ظهر خوابيد و بعد از بلندشدن از خواب و خوردن غذا   ...
10 مرداد 1390

منو و آقا پسرو و سه روز تعطيلي (روز سوم)

روز جمعه روز سومي بود كه از صبح تا آخر شب با پسرخوشگلم بودم بعد از خوردن صبحونه يه سر رفتيم خونه مامان بزرگ تا ظهر اونجا بوديم و امير محمد جون كه چشمش به مامان بزرگش افتاد و مطمئن شد اينجا همون جايي كه مي تونه آتيش روشن كنه حسابي شروع كرد به شيطوني چشمتون روز بد نبينه انواع و اقسام كارهاي كه مي تونست انجام بده رو انجام داد و حسابي خودشو خسته كرد وقتي آوردمش خونه ديگه از خستگي فقط بهونه خوابو مي گرفت و منو مجبور كرد كه قبل از ناهار خوردن بخوابونمش يه دو سه ساعتي لازم بود تا انرژي از دست رفته جبران شه بنابرين تا ساعت 4 بعد از ظهر خوابيد و بعد از بلندشدن از خواب و خوردن غذا لباساشو پوشوندم و بردمش پارك تا كمي بازي كنه يه دو سه ساعتي ...
10 مرداد 1390

برای عشقم

  فرشته ی كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش را تباه کند نميتواند به عشق من به تو شك كند تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ...   يك حقيقت بي نياز از استخاره ُ وگمان صداي قلب تو ... صداي زندگيست. پسرم زندگي را دوست داشته باش زندگي را زندگي كن   حتی وقتي بزرگ شدي  كودكانه زندگي كن جانكم مادرانه ترين لحظه هاي امروزم همين لحظه است...همين لحظه كه با تمام جان ِ عاشقم دوستت دارم را يواشكي به تو هديه ميكنم... تو خوب ميداني كه من چقدر عاشقانه با تو حرف ميزنم... ...
8 مرداد 1390

برای عشقم

فرشته ی كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش راتباه کندنميتواند به عشق من به تو شك كند تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ... يك حقيقت بي نياز از استخاره ُ وگمان صداي قلب تو ... صداي زندگيست. پسرم زندگي را دوست داشته باش زندگي را زندگي كن حتی وقتي بزرگ شدي كودكانه زندگي كن جانكم مادرانه ترين لحظه هاي امروزم همين لحظه است...همين لحظه كه با تمام جان ِ عاشقم دوستت دارم را يواشكي به تو هديه ميكنم... تو خوب ميداني كه من چقدر عاشقانهبا تو حرف ميزنم... تو خوب ميداني كه...
8 مرداد 1390

تنبیه و امیر محمد

پسر  گلم سلام نفس مامان ، روز به روز که بزرگتر می شی شیطونتر و با مزه تر می شی من برای اینکه کار بدت رو متوجه بشی یواش به کف پات می زنم دیروز از یه لحظه غفلت من استفاده کردی و باند ضبط صوت را از روی میزش کشیدی و باند افتاد زمین بعدش هم صدای جیغت آمد من از آشپزخونه وقتی آمدم تو اتاق دیدم هم گریه می کنی و هم خودت با دست کوچولوت داری می زنی کف پات از حالتی که داشتی خندم گرفت و دیگه نتونستم دعوا و تنبیه ات کنم چون خودت زحمت منو کم کردی   دوستت دارم عزیزم ، جونم ، نفسم و عمرم   ...
2 مرداد 1390

تنبیه و امیر محمد

پسر گلم سلام نفس مامان، روز به روز که بزرگتر می شی شیطونتر و با مزه تر می شی من برای اینکه کار بدت رو متوجه بشی یواش به کف پات می زنم دیروزاز یه لحظه غفلت من استفاده کردی و باند ضبط صوت را از روی میزش کشیدی و باندافتاد زمین بعدش هم صدای جیغت آمد من از آشپزخونه وقتی آمدم تو اتاق دیدم هم گریه می کنی و هم خودت با دست کوچولوت داری می زنی کفپات از حالتی که داشتی خندم گرفت و دیگه نتونستم دعوا و تنبیه ات کنم چون خودت زحمت منو کم کردی دوستت دارم عزیزم ، جونم ، نفسم و عمرم ...
2 مرداد 1390