من و آقا پسرو و سه روز تعطيلي (روز اول )
افتخار داشتم سه روز پيش گل پسري باشم و از خدا ممنون هستم به خاطر لحظه به لحظه زندگي با عشقم و پسرم روز چهارشنبه منو و ماماني و امير محمد سه تايي با هم رفتيم بازار تا كمي خريد كنيم ابتداي بازار اسب و درشكه گذاشتن تا هم تفريحي براي مردم باشد و هم يه جور وسيله نقليه وقتي امير محمد اسبها را ديد با انگشتش اشاره كرد و مثل هميشه با اداي كلمه ( اين ) اسمشو پرسيد وقتي بهش گفتم اين اسبه فقط دقيق شد به اين اسبها و حركتشون و خيلي با مزه بعد از 5 دقيقه ديدم داره با خودش مي گه (اس اس ) و خيلي جالبتر اينكه حركت سر اسب كه در حال يورتمه بالا و پايين مي شه رو براي خودش در مي ياره . خيلي خوشحال بودم ...
نویسنده :
مامان مریم
14:16